محل تبلیغات شما
چند روز پیش، جمعه ای بود.رفتم ساحل.آب دریا فروکش کرده بود ، به عادت 24 ساعته.زدم به خشکی دریاییتا کنار ساحلی آن سو تر.روبرو.100 متر جلو.قصد گذر از نوار آبی داشتم به سوی مرز خشکی و دریا در آن سو تر!.

عرض آن بیش از 2 متر و طول ان بیش از 30 .امکان پرش نبود که کفشهایت را خیس نکند.این همه راه آمده بودمنباید مرز را تجربه نکره ، می رفتم.ی اندیشیده.پاچه شلوار بالا زده.کفش هایم دراورده و سپس جورابم!.بی هیچ واهمه از خیس شدن متعلقاتم به آب زده. و !. خنکای آن تمام وجودم را در بر گرفت.متعلقات بود که اجازه بهره مندی از طبیعت را به من نمیداد .فقط کافی آنها را از خویش دور کرده.خودم!.خود  خودم!.با خیسی یا هر تهدید دیگری برای  مشکلی نداشتم.بگذریم

هوس کردم روی سنگهای تیز دریایی پا بگذارم.زیر پرده ای از آب زلال و با نمک.اولین قدم که گذاشتم ، هجوم آگاهی وزنم .عضلات ریز و درشت . همگی به کار گرفته شدند تا مرا سر پا نگه دارند.فهمیدم که هنوز برای سبک بودن ، سنگینم.70 کیلو ، کمی کمتر.کمتر نیست!.برای رفتن روی لبه تیز سنگ های دریایی!. باید پاهایت باشند ، روی سنگ تیزی قدم برداری ، تا وزنت ، بیاید ، دستت.اگر سبک تر می بودم.گام هایم چالاک تر میشدند.

!

خونه قبله ای بوام اینا(اطاق رو به غرب منزل پدر بزرگ) ، ظهرهای تابستان جوانتری هایم

فامیل - دوست - آشنا - غریبه

رابطه بین وزن و کفش

، ,تر ,آب ,روی ,دریایی ,سنگ ,سو تر ,آن سو ,بیش از ,اولین قدم ,نمک اولین

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها